تقصیر تو نیست... همه ی هنر من در همین است که پنهان باشم، موجودی که حضورش را جار نمی زند ، ساکن درجه دومِ خانه ... من ماشین خدمتگزاری ام.
نقشِ من این است که مواظب پاکیزگی دستشویی ها باشم... لکه های روی آینه، گردهای توی لیوان، خط های اتو ، اینکه در خلال یک بحث تلفنی که با کسی ، آن سوی گوشی داری ، برایت چای بیاورم و مداوم اطمینان حاصل کنم که فنجانت خالی و سرد نمی ماند...وسواس داشته باشم که ظرفهایِ غذایِ هر شب، همان شب شسته شوند، فاصله ی شام تا چای، حداقل بیست دقیقه باشد، هنگامی که تلوزیون می بینی خانه را ساکت نگه دارم و جایی بنشینم که دیده نشوم و یا از جلوی تلوزیون رد نشوم، نقش من این است که شیشه عطری را همیشه در کشوی دِراوِر بگذارم و اطمینان حاصل کنم که لباسهای تو بوی نَم نگیرند
در جامعه ای زندگی می کنیم که پر است از شعار ... پر است از چیزهای الکی که وقتی کمی بیشتر رویشان فکر میکنی میبینی هیچ هستند و پوچ ! در جامعه ای زندگی می کنیم که ذره ای برای یکدیگر ارزش قائل نیستیم ... حرفم اصلا راجع به سیاسیون و حکومت و این جور چیزها نیست ... خودمان را می گویم .... دقیقه دقیق همین خودِ ما ...
تا حادثه ای اتفاق می افتد سریع پروفایلمان را عوض میکنیم ... که ما همگی با هم هستیم ... خداحافظ سانچی ... خداحافظ هواپیمای فلان جا به همان جا .. ما هم مثل پلاسکو فرو ریختیم .... و از این دست جملات و پروفایل ها و پست ها و استوری ها ...
تا حادثه ای اتفاق می افتد سریع پروفایلمان را عوض میکنیم ... که ما همگی با هم هستیم ... خداحافظ سانچی ... خداحافظ هواپیمای فلان جا به همان جا .. ما هم مثل پلاسکو فرو ریختیم .... و از این دست جملات و پروفایل ها و پست ها و استوری ها ...